کد مطلب:75504 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:380

درک جریان حق و باطل











از دیدگاه علی علیه السلام تمام حركات و وقایع انسانی به یكی از دو جریان حق یا باطل متصل است، چنانچه فرموده اند: «حقی و باطلی است و برای هر یك طرفدارانی»[1] آن حضرت با استعانت از تاریخ، طی خطبه ای از این دو جریان سخن گفته و از دو گروه آدمیانی كه هر یك وابسته به یكی از این دو جریان بوده اند نام می برد. در اوایل خطبه نیز سیمای جوامع و اقوام باطل را كه صاحب نام و عنوانی بوده اند مجسم می سازند:

«شما را از روزگاران گذشته عبرتی است. كجایند عمالقه و فرزندانشان، كجایند فراعنه و پسرانشان؟ كجایند مردم شهرهای رس كه پیامبران را كشتند و سنت رسولان الهی را فراموش كردند و (در ازاء) سنت جباران و گردنكشان را احیاء نمودند؟ كجایند كسانی كه سپاهیان فراهم و با لشگریان به هر سو تاخته و هزاران سپاهی را شكست می دادند؟ كجایند آنانی كه شهرها بنیانگذاری كردند؟...»[2] در برابر این الگوهای باطل نمونه هائی از جریان حق ارائه می نمایند. آنهم چهره هائی كه در زمان بیان كلام سیمایشان شناخته شده و شنوندگان با آنها حشر و نشر داشته اند.

[صفحه 50]

«چه ضرری كردند برادران ما كه در جنگ صفین خونشان به زمین ریخت (و به شهادت رسیدند) امروز نیستند كه آب تیره فتنه ها بنوشند و غصه ها بخورند. به خدا سوگند كه خدا را ملاقات و مزد آنها داده شد، خداوند آنان را بعد از خوف در جای امن قرار داد.

كجایند برادران من كه در طی راه حق به پیش تاخته و سوارانه راه می پیمودند؟ عمار كجاست؟ ابن تیهان كجاست؟ ذوشهادتین كجاست؟ نظیر این برادران كجا هستند؟ كجا هستند آنان كه برای مرگ با یكدیگر پیمان بستند؟ و جمجمه ی آنان به سوی ستمكاران فرستاده شد؟...[3] بدنبال این سخن، آن حضرت اشك می ریزند و در پایان سخن اعلام می كنند كه:

«ای بندگان خدا! چهاد، آگاه باشید من همین امروز لشگر می آرایم، هر كس اراده ی رفتن به سوی خدا دارد (آماده ی حركت و) با لشگر حركت كند»[4] ترسیم این چنین سیمای گذشتگان در بستر دو جریان حق و باطل، آدمی را به انتخاب راه وا می دارد. در حالی كه مطالعه و تحلیل و تحقیق تاریخ، بدون هیچ مرزبندی ارزش، برابر با دمیدن روح بی تعهدی و لاقیدی است. كسی كه آن همه خونریزیها را مورد مطالعه قرار داده و در حافظه جمع آوری می كند، بدون آنكه حساسیتی داشته باشد كه ظالم و صالح را از یكدیگر تفكیك نماید و یا كاری به اینكه جریان بر حق آن ایام چه كسی (یا كسانی) بوده است؟ در حقیقت چشم و دل خود را از خبر

[صفحه 51]

قتل و خونریزی پر كرده و دل خود را سخت و شقاوت آمیز می كند. در نتیجه روح بی تفاوتی را در خویش تقویت كرده است. (كه بر بی تفاوتی بنا نهاده شده) جالب است كه پاره ای غرب زدگان، تنها اینگونه تاریخ نگری را علمی می دانند، در حالی كه اولا بدنبال جریان حق و باطل گشتن ناقض تحقیق بی طرفانه و مستدل نیست ثانیا اگر اشكالی هست متوجه تعصبات كور است كه باید آن را اصلاح نمود. و بالاخره ضرورت مطالعه بی طرفانه و تحقیق بدون تعصب كور، دلالت بر این ندارد كه نبایستی از ثمره ی مطالعه تاریخ نتایجی انسانی گرفت. در بلوك شرق و غرب نیز مورخی نمی یابیم كه در جهت تثبیت ارزشهای فكری و فلسفی خویش به سراغ تاریخ نرفته باشد و بگونه ای لائیك (غیر مذهبی) به مفهوم واقعی كلمه تاریخ بخواند.

گستردگی دامنه ی بی تفاوتی و بی طرفی در حد تجرد، آدمی را از فطرت انسانی خارج و موجب فراموشی خویشتن می گردد.

پس عناوین مطالعه بی طرفانه و دخالت ندادن ارزشهای فكری در علوم، نباید بهانه ای برای بی تفاوت شدن و غیر متعهد گردیدن شود. ریشه ی این فكر كه باید علوم را از ارزشهای انسانی بكلی مجزا نمود و از تداخل ارزشهای انسانی در آنها پرهیز كرد، یك ایده ی غربی است[5] اصولا این ایده در عمل نشدنی است چرا كه حتی انتخاب موضوع تحقیق، بستگی به ارزشهای فكری محقق دارد. این تفكر عمدتا به علت تعارض ارزشهای علوم با ارزشهای قرون وسطائی به وجود آمد. ولی وقتی دقت شود معلوم می گردد كه بورژوازی غرب برای تحمیل ارزشهای خاص خودش چنین دعوتی را به عمل می آورد. كدام كسی است كه اندیشه ی لائیك یعنی

[صفحه 52]

بی قیدی و بی تعهدی نسبت به مذهب را تبلیغ كند ولی خودش نسبت به مكتبی تعصب نداشته و از نظام ارزشی خاص پیروی ننماید؟!

بنابراین باید تاریخ را بطور بیطرفانه و دقیق مطالعه نمود ولی آن را رها نكرد بلكه در ترازوی قضاوت اخلاقی قرار داد. حتما باید معایب و محاسن یا حق و باطل بودن فعل و قول هر قوم و قبیله، سلسله یا تمدن را معین نمود. تاریخ را باید در بستر دو جریان حق و باطل مطالعه و تحلیل نمود. در این صورت است كه معنی و مفهوم یافته از حالت مخزن لاطائلات بودن بیرون آمده روح پیدا می كند. تا این قضاوت اخلاقی نباشد تاریخ بی روح است و تا بی روح است موجب كمال انسانی نیست. همین روح است كه موجب می شود وقتی علی (ع) از قهرمانان جریان حق تاریخ سخن گوید بر آنها بگرید و آن هنگام كه از جریان ستمگران سخن گوید بر آنها خشم گیرد. همین روح است كه انگیزه ی جنگ و جهاد قرار می گیرد.

به هر تقدیر هنگام مطالعه ی تاریخ باید كار زشت عده ای محكوم و عمل زیبای عده ای دیگر تمجید گردد، باید قضاوت تاریخی وجود داشته باشد، اخلاق اعمال گذشتگان باید ارزیابی گردد، تا روح قضاوتگر، فكر و اخلاق ارزیاب و قدرت فهم مطالب و مسائل انسانی را پیدا كنیم.

حضرت در خطبه ی قاصعه نیز از دو خط مستمر تاریخی «حق» و «باطل» یاد نموده و علت شقاوت گردنكشان و نتایج آن، همچنین ثمرات صبر و استقامت مومنین و خط ایمان را در شرائط سخت و در كشاكش با سنت های تاریخی خداوند، در مقاطع گوناگون بر شمرده اند. در این خطبه بطور وضوح نحوه ی طرح مساله ی تاریخی همراه با نتیجه گیری از آنها

[صفحه 53]

را می توان دید. این كلام را بطور كامل آورده تا ملاحظه شود كه آن حضرت از علم تاریخ چه چیزی خواستارند. و چگونه می نگرند:

«در احوال گروه مومنین از امتهای گذشته اندیشه كنید كه در زمان سختیها و ایام آزمایش چگونه بودند؟ آیا این گروه از مردم دیگر گرانبارتر، رنج كشیده تر و از اهل دنیا زندگیشان سخت تر نبود؟ ملاحظه نمائید كه چگونه فراعنه آنها را به بندگی و اسارت كشیدند و آنان را شكنجه دادند؟! تلخی ها به كام آنان ریخته جرعه جرعه به آنان نوشاندند؟ (چرا) آنها زیر سلطه و در خواری و ذلت در استیلاء ستمگران بودند؟ آنچنان كه راهی برای دفاع از خود نداشته و قادر به سرباز زدن از اطاعت نبودند، تا آنكه خداوند تلاش آنان را در استقامت بر ایمان و رنج در راه خدا و تحمل ناشایست ها (در راه عقیده) كه بخاطر ترس از خدا بر آنان وارد می شد، مد نظر قرار داده، آنان را از گرفتاریهای سخت رهائی داد و آزاد نمود.

آنان را به ازاء «ذلت» «عزت»، بجای «ترس» «ایمان و آسودگی» بخشید، بطوری كه آنان پیشتازان راه هدایت شدند و از جانب خداوند بر ایشان عزت و بزرگواری نازل شد، بیش از آنچه انتظار داشتند. پس دقت نمائید كه چگونه شد زمانیكه جمعیت ها گرد آمده، اندیشه ها با هم، دلها یكسان، دستها یار یكدیگر، شمشیرها پشتوانه ی هم، بصیرت ها عمیق، تصمیم ها یگانه بود؟.

[صفحه 54]

آیا در این حالت بر سرزمینهای وسیع و بر همه چیز جهانیان سیطره نداشتند؟ حال بنگرید به آنچه در پایان كار دچار آن شدند. زمانیكه بین آنان تفرقه افتاده، مهربانی و وحدت به هم خورد، سخن و دلهاشان دو گانه گشت، دسته دسته شده به جان یكدیگر افتادند. پراكنده شده به جنگ با یكدیگر برخاستند. (به این خاطر) خداوند لباس عزت و بزرگواری را از تنشان خارج نمود. وفور نعمت را از آنان گرفت. آنچنان كه عبرتی برای عبرت اندوزان گردیدند و داستان سرگذشتشان در میان بشر باقی ماند»[6] در ادامه ی كلام، بنی اسرائیل، بطور كلی آل ابراهیم را به عنوان نمونه ای از گذر یك قوم در مسیر تاریخ و دور و نزدیك شدن آنها با سنت های الهی، همراه با نتایج حاصل از حاكمیت ارزشهای مختلف بر آن قوم یاد كرده، تاریخ نگری حقیقی را به ما می آموزند كه:

«از آنچه بر فرزندان اسماعیل و پسران اسحاق و بنی اسرائیل برفت عبرت گیرید. چه تناسب نزدیك دارد سرگذشتها و چه شبیه و نزدیك به یكدیگرند احوال (ملتها)، در تاریخ و چگونگی تفرقه و جدائی آنان تامل كنید. در آن روزگار تاریك كه كسری ها و قیصرها مسلط بر آنان و سرورشان بودند، آنها را از كشتزارها و از كنار دجله و فرات جدا كرده از سبزه زار جهان به بیابانها راندند. بجائیكه در منه (خارهای بیابانی) می روید و بادهای تند می وزد، جائی كه زندگانی طاقت فرساست. آنان را در فقر و بیچارگی، یار

[صفحه 55]

و همراه زخم و موی شتر رها كردند، زبونترین امتها از جهت خانه و كاشانه و بدبخت ترن آنان از لحاظ رفاه و آسایش بودند. به زیر بار رهبری (مهتری) گرد نمی آمدند كه به آن پناه جویند و نه بزیر سایه ی الفت و مهربانی (نسبت بهم) كه بر عزت و بزرگواری آن تكیه كنند، پس با حالات نگران و دستهای پراكنده و تفرقه بسیار، در رنج و سختی و جهل و نادانی از قبیل زنده بگور كردن دختران، پرستیدن بت ها، دوری جستن از خویشان، غارتگری از راههای گوناگون بسر می بردند. باز بنگرید پس از آنكه پیامبری بر ایشان مبعوث كرد و آنان را فرمانبر شریعت نمود. چگونه به سوی آنان نعمتهای الهی سرازیر شد، بر دعوت او ایشان را گرد آورده با هم مهربان ساخت، نعمت و آسایش به سوی آنان روانه و نهرهای خویش بطرفشان سرازیر شد و بر دعوت او ایشان را گرد آورده با هم مهربان ساخت، نعمت و آسایش به سوی آنان روانه نهرهای خوشی بطرفشان سرایز نمود... ایشان فرمان دهنده ی بر جهانیان شدند و پادشاه سرزمینهای گسترده گشتند. بر كسانی كه زیر سلطه ی آنان بودند مسلط شدند و بر فرمانروایان قبلی خود فرمان می راندند...

(حال متوجه باشید كه) سرنوشت و وضع گذشتگان و بلاء و سختیهای روزگار و پیشامدهای آن كه سخت كوبنده و شكنجه گر است در نزدیكی شماست. عذاب او را دیر می پندارید و...»[7] امام علی علیه السلام اینگونه سیمای قومی را در بستر تاریخ و در كنار ارزشهائی كه با آن زیست نموده اند ترسیم می نمایند. ملاحظه

[صفحه 56]

گردید كه آن حضرت در این گفتارشان در صدد طرح علل سقوط و سعود آن ملت و تشریح مقاطعی كه بر حق عمل كرده یا راه باطل پوئیدند (همراه با نتایج آن) می باشند.

حال این نوع تاریخ نگری را با خواندن مهملات خشك و بی روح امروزه مقایسه نمائیم.

در تواریخ امروز معمولا علل سقوط یا صعود یك ملت تنها در حوادث دیگر تاریخی جستجو می شود، (مثلا علت حمله ی مغول به ایران در كشتن سفیران چنگیز توسط حاكم شهر اترار دیده میشود و بس) در حالی كه اعتقادات، توحید و تفرقه، تلاش و تنبلی، عطوفت و سخت دلی، ایثار و خست، تبعیت یا سرپیچی از رهبری و... اینگونه عوامل اند كه در ترسیم حركات تاریخ نقش اصلی را بازی می كنند.

وقتی این ارزشها از تاریخ سلب شود و این علم بدون در نظر گرفتن آنها مطالعه شود این علم چیزی جز گورستان و علم آن هم چیزی جز غیبت كردن از مردگان نیست. از جمله علل مهمی كه زدگی از علم تاریخ در عده ای به وجود آورده همین طرح گورستانی تاریخ در رژیم گذشته بود. حال باید در شیوه ی ارائه ی این علم انسانی تجدید نظر كلی نمود و آن را از آن حالت بیرون آورد.


صفحه 50، 51، 52، 53، 54، 55، 56.








    1. «حق و باطل و لكل اهل» (از خطبه ی 16).
    2. «و ان لكم فی القرون السالفه لعبره! این العمالفه و ابناء العمالفه، این الفراعنه و ابناء الفراعنه، این اصحاب مدائن الرس الذین قتلوا النبیین و اطفاوا سنن المرسلین و احیوا سنن الجبارین، این الذین ساروا بالجیوش و هزموا الالوف و عسكروا العساكر و مدنوا المدائن؟!» (از خطبه ی 181).
    3. «ما ضر احواننا الذین سفكت دماوهم بصفین ان لا یكونوا الیوم احیاء و یسغون الغصص و بشربون الرنق؟! قد... و اله... لقوا الله فوقاهم اجورهم و احلهم دار الامن بعد حوفهم، این احوانی الذین ركبوا الطریق و مضوا علی الحق، این عمار و این ابن التیهان و این ذو الشهادتین و این نظرا وهم من احوانهم الذین تعاقدوا علی المنیه و ابرد بروسهم الی الفجره؟!...

      الجهاد الجهاد عباد الله، الا و انی معسكر فی یومی هذا، فمن اراد الرواح الی الله فلیحرج» (از خطبه ی 181).

    4. «الجهاد الجهاد عباد الله، الا و انی معسكر فی یومی هذا، فمن اراد الرراح الی الله فلیحرج» (از خطبه ی 181).
    5. برای مطالعه ی بیشتر پیرامون نقش ارزشها در علوم می توان به كتب جامعه شناسی ماكس و بر نوشته ی ژولین فروند، ترجمه ی نیك گهر و نیز دانش و ارزش نوشته ی عبدالكریم سروش مراجعه كرد.
    6. «و تدبروا احوال الماضین من المومنین قبلكم كیف كانوا فی حال التمحیص و البلاء؟ الم یكونوا اثقل الخلائق اعباء و اجهد العباد بلاء و اضیق اهل الدنیا حالا؟ اتخذتهم الفراعنه عبیدا، فساموهم سوء العذاب و جرعوهم المرار، فلم تبرح الحال بهم فی ذل الهلكه و فهر الغلبه: لا یجدون حیله فی امتناع و لا سبیلا الی دفاع، حتی اذا رای الله - سبحانه - جد الصبر منهم علی الاذی فی محبته و الاحتمال للمكروه من خوفه، جعل لهم من مضایق البلاء فرجا، فابدلهم العز مكان الذل و الامن مكان الخوف، فصاروا ملوكا حكاما و ائمه اعلاما و قد بلغت الكرامه من الله لهم، ما لم تذهب الامال الیه بهم، فانظروا كیف كانوا حیث كانت الاملاء مجتمعه و الاهواء موتلفه و القلوب معتدله و الایدی مترادفه و السیوف متناصره و البصائر نافذه و العزائم واحده؟! الم یكونوا اربابا فی افطار الارضین و ملوكا علی رقاب العالمین؟ فانظروا الی ما صاروا الیه فی اخر امورهم حین وقعت الفرقه و تشتت الالفه و احتلفت الكلمه و الافئده و تشعبوا محتلفین و تفرقوا متحاربین، قد خلع الله عنهم لباس كرامته و سلبهم غضاره نعمته و بقی قصص احبارهم فیكم عبره للمعتبرین منكم» (از خطبه ی 234).
    7. فاعتبروا بحال ولد اسماعیل و بنی اسحاق و بنی اسرائیل- علیهم السلام- فما اشد اعتدال الاحوال و اقرب اشتباه الامثال، تاملوا امرهم فی حال تشتتهم و تفرقهم، لیالی كانت الا كاسره و القیاصره اربابا لهم یحتازونهم عن ریف الافاق و بحر العراق و خضره الدنیا الی منابت الشیح و مها فی الریح و نكد المعاش، فتركوهم غاله مساكین اخوان دبر و ربر، اذل الامم دارا و اجدبهم قرارا، لا یاوون الی جناح دعوه یعتصمون بها و لا الی ظل الفه یعتمدون علی عنها، فالاحوال مضطربه و الایدی مختلفه و الكثره متفرقه، فی بلاء ازل و اطباق جهل من بنات مووده، اصنام معبوده و ارحام مقطوعه و غارات مشنونه فانظروا الی مواقع نعم الله علیهم حین بعث الیهم رسولا، فعقد بملته طاعتهم و جمع علی دعوته الفتهم، كیف نشرت النعمه علیهم جناح كرامتها و اسالت لهم جداول نعیمها و التفت المله بهم فی عوائد بركتها، فاصبحوا فی نعمتها غرقین و فی خضره عیشها فكهین، قد تربعت الامور بهم فی ظل سلطان قاهر و اوتهم الحال الی كنف عز غالب و تعطفت الامور علیهم فی ذری ملك ثابت فهم حكام علی العالمین و ملوك فی اطراف الارضین: یملكون الامور علی من كان یملكها علیهم،... و ان عندكم الامثال من باس الله و قوارعه و ایامه و وقائعه، فلا تستبطئوا وعیده جهلا باخذه و تهاونا ببطشه...» (از خطبه ی 234).